قوله تعالى: و تلْک نعْمة تمنها علی أنْ عبدْت بنی إسْرائیل، این آیت را دو تأویل گفته‏اند: یکى آنست که در نوبت اول رفت که موسى (ع) بر وجه تهکم و انکار با فرعون گفت: و ایة نعمة لک على فى ان عبدت بنى اسرائیل و قتلت اولادهم ظلما و استعبدت ابوى حتى نشأت فیکم و لو لم تستعبدهم و لم تقتلهم کان لى من اهلى من یربینى و لم یلقونى فى الیم، فاى نعمة لک على؟ باین قول و تلْک نعْمة بر طریق استفهام است، یعنى او تلک نعمة، فحذف الف الاستفهام، کقوله: فهم الْخالدون. یعنى أ فهم الخالدون.


و قال الشاعر:


و قولها و الرکاب واقفة

لم انس یوم الرحیل وقفتها


و طرفها فى دموعها غرق‏

تترکنى هکذا و تنطلق‏


یعنى أ تترکنى؟ و قیل معناه تمن على بالتربیة، و قد استعبدت قومى و من اهین قومه ذل. فتعبیدک بنى اسرائیل قد احبط احسانک الى.


تأویل دیگر آنست که موسى نعمت شناخت از فرعون بر خود و منت پذیرفت و اقرار کرد، گفت: لعمرى هى نعمة ان عبدت بنى اسرائیل و ربیتنى و لم تستعبدنى کاستعبادهم، لعمرى که این نعمتى است و ترا بر من منت است که بنى اسرائیل را بردگان گرفتى و مرا برده نگرفتى. وجهى دیگر گفته‏اند که این نعمت است و ترا بر من منت است که بنى اسرائیل را بردگان گرفتى تا من گریختم و باین روز دولت و نبوت افتادم. فبهت فرعون و انقطع و اخذ فى کلام آخر.


فقال: و ما رب الْعالمین، اى ما صفته الرب، هو المالک المدبر، و اذا اطلق یقتضى مالک الخلق اجمع، و العالمون اسم لما سوى الله، و قیل اسم یقع على ذوى العلم من المخلوقین دون الجمادات. فرعون گفت: این خداى جهانیان که تو مى‏گویى من رسول اویم، صفت وى بگو تا خود چیست و از چه جنس است؟


موسى گفت: رب السماوات و الْأرْض و ما بیْنهما إنْ کنْتمْ موقنین، بان السماوات و الارض اجسام مصنوعة لا بد لها من رب، و الذى ادعوکم الیه ذلک الرب.


موسى در بیان جنسیت نشد، دانست که الله تعالى نه جنسى است از اجناس، بلکه در بیان ربوبیت و صفات الاهیت شد، گفت: آن خداوند که من شما را بر توحید او مى‏خوانم خداوند هفت آسمان و هفت زمین است، و هر چه در آن. اگر یقین میدانید که آن را ناچار کردگارى مى‏باید آن کردگار اوست جل جلاله.


قال فرعون لمن حوله من اشراف قومه و هم خمس مائة رجل اصحاب الاسورة: أ لا تسْتمعون، فرعون با اشراف قوم خود نگرست، گفت: نمى‏نیوشید؟


تعجب نمى‏کنید از این محال که موسى میگوید؟ و گفته‏اند که: و ما رب الْعالمین، این «ما» بمعنى «من» است، کقوله: و السماء و ما بناها، اى و من بناها، معنى همچنانست که جاى دیگر گفت: فمنْ ربکما یا موسى‏ فرعون بر طریق استخفاف گفت: این خداى شما خود کیست تا نام او برند. جواب وى در سورة الدخان آمد بر قرائت بو جعفر: منْ فرْعوْن إنه کان عالیا من الْمسْرفین فرعون خود کیست؟ ازین ناپاکى، گزاف‏گویى، گزاف‏کارى از جمله گزاف‏کاران.


پس موسى در بیان حجت بیفزود، گفت: ربکمْ و رب آبائکم الْأولین فرعون را گفت: تو که دعوى ربوبیت میکنى و اینان که ترا مى‏پرستند همه آنید که گرفتار بلیات و آفاتید، و بر شما سمات حدوث است، چنان که بر پدران شما بود، و آن گه ایشان دعوى ربوبیت نکردند، دانستند که آن کس که در معرض آفات و بلیات بود و بروى سمات حدوث بود، او خدایى را نشاید، تو از کجا دعوى ربوبیت میکنى و همچون ایشانى و ازیشانى؟ نه که خداوند شما و خداوندان پدران شما یکى است جل جلاله و عظم شأنه؟. و قیل ان فرعون کان یدعى الربوبیة على اهل عصره و زمانه فلم یدع ذلک على من قبله، فبین بهذه الآیة ان المستحق للربوبیة من هو رب اهل کل عصر و زمان.


پس فرعون از جواب درماند، روى با قوم خود کرد، گفت: إن رسولکم الذی أرْسل إلیْکمْ لمجْنون این رسول که بشما فرستادند دیوانه است سخنى میگوید بى‏حاصل، از عقل دور.


موسى در بیان عظمت حق بیفزود، گفت: رب الْمشْرق و الْمغْرب و ما بیْنهما إنْ کنْتمْ تعْقلون اگر شما عقل دارید و مى‏دریابید بدانید که این آفتاب که از مشرق برمى‏آید و بمغرب فرو شود آن را صانعى باید و کردگارى، آن صانع رب العالمین است، که شما صفت وى از من مى‏پرسید.


فرعون چون حجت بر خود لازم دید در آن مناظره از عجز خود بترسید، سخن با تهدید گردانید، گفت: لئن اتخذْت إلها غیْری لأجْعلنک من الْمسْجونین، و کان سجنه اشد من قتله، لانه کان یعذب المسجونین بانواع التعذیب.


موسى چون تهدد فرعون دید او را برفق با انصاف و بیان حجت خواند، گفت: أ و لوْ جئْتک بشیْ‏ء مبین، یعنى او تفعل ذلک، و ان اتیتک على ما اقول بحجة بینة، و اگر من حجتى روشن آرم بر درستى قول خویش و معجزتى آشکارا نمایم که بر عقلها غلبه کند مرا هم محبوس کنى؟ فرعون گفت: فأْت به إنْ کنْت من الصادقین بأنک رسول رب العالمین الینا. و فى ید موسى عصا من شجر الآس من الجنة. قال ابن عباس: کان آدم جاء بالعصا من الجنة فلما مات آدم قبضها جبرئیل و دفعها الى موسى باللیل حین توجه الى مدین.


قال موسى لفرعون: ما هذه بیدى قال فرعون: هذه عصا، فألْقاها موسى من یده فإذا هی ثعْبان مبین، یعنى حیة ذکرا اصفرا شعر العنق عظیما، ملأ الدار، قائما على ذنبه، یتلمظ على فرعون و قومه یرعبهم. یقال الثعبان العظیم الطویل و هو اعظم الحیات. و قال فى موضع آخر: کأنها جان، و الجان الصغیر من الحیات و لا تناقض فیه، لان خلقها خلق الثعبان العظیم و اهتزازها و حرکتها و خفتها کاهتزاز الجان. و قوله مبین، اى بین ظاهر انه ثعبان لا لبس فیه و یحتمل ان یکون مبینا صحة دعواه.


فرعون چون دید که عصا مار گشت و قصد آن دارد که فرعون را فرو برد، موسى ذنب وى گرفت و در دست وى عصا گشت، هم چنان که بود. فرعون گفت: هل من آیة غیرها بیرون ازین دیگر آیت دارى؟ موسى دست راست خویش بیرون کرد و فرا فرعون نمود. گفت: این چیست؟ گفت: دست. آن گه زیر بازوى چپ خویش کرد و باز بیرون آورد روشن و سپید آن را شعاع بود همچون آفتاب رخشان و درفشان.


فرعون با اشراف قوم خود نگرست. گفت: إن هذا لساحر علیم. اینست جادوى استاد دانا. الساحر المحتال بما یوهم الاعجاز اینجا گفت: قال للْملإ حوْله، یعنى فرعون با اشراف قوم گفت: إن هذا لساحر علیم و در سورة الاعراف گفت: قال الْملأ منْ قوْم فرْعوْن، یعنى اشراف قوم فرعون گفتند: إن هذا لساحر علیم وجه جمع آنست که نخست فرعون گفت: با ایشان که حاضر بودند در مجلس وى، و ایشان همان باز گفتند با قومى که غائب بودند.


یرید أنْ یخْرجکمْ منْ أرْضکمْ بسحْره، اى یرید ان یوقع العداوة و الفرقة بینکم حتى یحارب بعضکم بعضا، و حتى یخرجکم من دیارکم و یتغلب علیکم.


و قیل لم یرد اخراج القبط انما اراد اخراج بنى اسرائیل، الا تراه یقول: أنْ أرْسلْ معنا بنی إسْرائیل و تقدیره: یخرج خدمکم و مهانکم من بنى اسرائیل من ارض مصر الى ارض الشام، و اذا اخرجهم فکانما اخرجکم. فما ذا تأْمرون، هذا من الموامرة لا من الامر، اى ما ذا تشیرون به على. فرعون در کار موسى با مهینان قوم خویش مشاورت کرد و ندانست آن بدبخت که آن کس که دعوى ربوبیت کند از مشاورت دیگران مستغنى باید، که ربوبیت و مشاورت بهم راست نیایند.


ایشان جواب دادند که: أرْجهْ و أخاه، اى اخرهما و لا تقتلهما حتى تنظر ما امرهما: و ابْعثْ فی الْمدائن حاشرین، یعنى فرق الشرط فى الاعصار و البلدان و اقطار مملکتک، فیجمعوا لک السحرة و العلماء منهم، فیعارضوه بمثل سحره و یتضح للعامة کذبه. فرعون قصد آن داشت که موسى را بکشد، اشراف قوم وى گفتند: او را مکش تا آن گه که مردمان را معلوم گردد که او دروغ‏زن است، جادوان را گرد کن تا همچون سحر وى سحر آرند و بر وى غلبه کنند و دروغ و سحر وى پیدا گردد و آن گه تو معذور باشى در قتل وى، در آن زمان جادوان سخت فراخ بود که فرعون در ممالک خویش در هر شهرى جادوان داشت ایشان را ساخته از بهر کارهاى معظم که در پیش آید.


فجمع السحرة لمیقات یوْم معْلوم، و هو یوم الزینة. قال ابن عباس: وافق ذلک یوم السبت فى اول یوم من السنة، و هذا یوم النیروز و قال ابن زید: اجتماعهم للمیقات بالاسکندریة و اختلاف الروایات فى عدد السحرة و بیان هذه القصه سبق فى سورة طه و الاعراف. و قیل للناس، یعنى للعامة والدهما و الرعاع من اهل مملکته.


هلْ أنْتمْ مجْتمعون لتنظروا الى ما یفعل الفریقان و لمن یکون الغلبة لموسى او للسحرة لعلنا نتبع السحرة، اى اذا غلبناه و اطلع الناس على سحره و ظهرت فضیحته حینئذ نتبع السحرة، و نقتل موسى و فرعون و هکذا غالب ظننا. آن گه که سحره حاضر شدند و فریقتین بر هم رسیدند فرعون رعایاى خود همه جمع کرد و ظن وى چنان بود که موسى مغلوب خواهد گشت، یعنى که تا مردم او را بینند و سحر و دروغ وى معلوم گردد و آن گه بر دیدار مردم، موسى و برادر را بکشد، چنان که جادوان گفتند و حکم کردند.


فلما جاء السحرة فرعون للموعد قالوا له: أ إن لنا العطاء عندک و الجزاء على اعمالنا بالخیر ان کنا نحن الغالبین لموسى؟


قال: نعمْ، ان غلبتم اعطیناکم الاجر الذى سألتموه و نریدکم ما لم تسألوه ان تکونوا من المختصین الذین یقربون من مجالسنا، و کان ذلک عنده من اعظم المراتب.


قال لهمْ موسى‏ ألْقوا ما أنْتمْ ملْقون، تریدون ان تلقوا، ظاهر الکلام امر و معناه التهاون فى الامر و ترک المبالاة بهم و بافعالهم .


فألْقوْا حبالهمْ و عصیهمْ. قیل کان مع کل واحد منهم حبل و عصا ملطخة بالزیبق، فجعلت ترتهش و تتحرک حتى خیل الى موسى من سحرهم انها تسعى.


و قالوا مقسمین بعزة فرْعوْن، اى بعظمة فرعون. هذا کقوله تعالى: و ما أنْت علیْنا بعزیز، اى بعظیم. إنا لنحْن الْغالبون لموسى. ایشان عصاها و رسنها بر ان صفت بیوکندند، بچشم موسى و دیگران چنان مى‏نمود که آن همه مارانند و بموسى نهیب مى‏بردند. موسى در خویشتن بترسید از آن سحر ایشان و انما خاف خوف طباع فنسى الوحى فذکره جبرئیل (ع)، و هو على یمینه تلک الساعة، جبرئیل او را گفت: یا موسى چه ترسى؟ الق ما فى یمینک تلقف ما صنعوا. عصاى خویش بیفکن تا آن همه ساز و کید ایشان که ساخته‏اند فرو برد.


فألْقى‏ موسى‏ عصاه فإذا هی تلْقف ما یأْفکون التلقف تناول الشی‏ء بالفم بسرعة، ما یأْفکون اى ما یوهمون به الانقلاب زورا و بطلانا.


فألْقی السحرة ساجدین، اى فألقى الذین کانوا سحرة قبل سجودهم ساجدین، و السجود الخضوع بإلقاء الوجه على الارض القاهم عرفان الحق.


قالوا آمنا برب الْعالمین، رب موسى‏ و هارون، قال: آمنْتمْ له قبْل أنْ آذن لکمْ إنه لکبیرکم الذی علمکم السحْر فلسوْف تعْلمون. مضى تفسیره قوله فلسوْف تعْلمون، هذه اللام التی فى سوف لام التوکید و القسم التی یدخل على الفعل، مثل قوله: إن ربک لیحْکم و یدل على قسم مضمر، و انما دخلت على سوف لان سوف لما لزمت الفعل صار دخول اللام علیها کانه على الفعل، و یقال: ان اللام مع التوکید تفید الحال و سوف للاستقبال فکیف جمعت بینهما؟ فالجواب: لتقریب هذه المستقبل حتى کانه فى الحال، و انما قال: لأقطعن بلفظ التفعیل لکثرة الایدى و الارجل، کما تقول: فتحت الباب و فتحت الأبواب، و قطع الخلاف ان یقطع الید الیمنى و الرجل الیسرى، و ذلک زمانة من جانبى البدن، و لأصلبنکمْ أجْمعین.


قال المفسرون: علقهم عن جذوع النخل حتى ماتوا. قال هاهنا و فى طه: و لأصلبنکمْ على معنى اجمع علیکم التقطیع و التصلیب. و قال فى الاعراف: ثم لأصلبنکمْ فوقت و اوقع المهلة لیکون هذا التصلیب لعذابهم اشد.


قالوا لا ضیْر إنا إلى‏ ربنا منْقلبون، لا ضیر مصدر ضاره یضیره ضیرا. اذا ضره، اى لا یضرنا ما صنعت بنا إنا إلى‏ ربنا راجعون یجازینا بصبرنا على عقوبتک ایانا و ثباتنا على التوحید. و فى الآیة دلالة على ان الانسان ان یظهر الحق و ان خاف القتل.


إنا نطْمع، اى نرجو أنْ یغْفر لنا ربنا خطایانا السالفة أنْ کنا أول الْموْمنین، اى لاجل ان کنا اول المومنین من القبط قومک. و قیل اول المومنین فى هذه الحالة عند ظهور الآیة.


و أوْحیْنا إلى‏ موسى‏ أنْ أسْر بعبادی، ابن جریح گفت حق تعالى جبرئیل را فرستاد بموسى که بنى اسرائیل را جمع کن و ایشان را فرماى تا هر چهار خاندان با یک خانه شوند و آن گه بر در آن خانه نشانى کنند از خون جدا یا که فریشتگان از آسمان خواهند آمد باهل مصر تا ابکار ایشان را بکشند، و هر خانه‏اى که بر در وى این علامت خون باشد در آنجا نشوند، و حق جل جلاله این قتل بآن فرمود تا دیگر روز قبطیان بدفن ایشان مشغول شوند و بنى اسرائیل که از مقام برخاسته‏اند در پیش افتند، و نیز فرمود: اخبزوا خبزا فطیرا فانه اسرع لکم، نان که پزید از بهر زاد راه فطیر پزید تا زودتر بر آید و واپس نمایند، بنى اسرائیل بفرمان الله آن شب برفتند سوى بحر، و عدد ایشان ششصد هزار و هفتاد هزار بود، هارون بر مقدمه لشکر و موسى بر ساقه ایشان، بامداد روز یکشنبه قبطیان بدفن ابکار مشغول شدند، و فرعون آن روز فرمود تا خیل و حشم وى همه جمع آمدند و دیگر روز روز دوشنبه فرا پى بنى اسرائیل نشستند. هامان بر مقدمه لشکر با دو هزار بار هزار سوار و فرعون در کوکبه خویش با پنج هزار بار هزار سوار، اینست که رب العالمین گفت: إنکمْ متبعون شما آنید که ایشان از پس شما بخواهند آمد: فأرْسل فرْعوْن فی الْمدائن حاشرین، اى بعث فرعون فى بلاد مملکته نقباء یحشرون العساکر و یجمعون الجیوش لطلب موسى (ع) و من معه من بنى اسرائیل، فلما حضروا قال: إن هولاء، یعنى بنى اسرائیل، لشرْذمة، اى طائفة قلیلون و هم ستمائة الف و سبعون الفا و جمع قلیل کما یجمع الواحد فیقال هولاء الواحدون. و إنهمْ لنا لغائظون، اى مغضوبون بمخالفتهم دیننا و قتلهم ابکارنا و ذهابهم باموالنا التی استعاروها و خروجهم من ارضنا بغیر اذن منا.


و إنا لجمیع حاذرون، بالالف کوفى و شامى من بقى حذرون بغیر الف، و هما لغتان، یقال رجل حاذر و حذر، و قیل الحذر المتیقظ المتحفظ الذى لا یترک الحزم، و الحاذر المستعد ذو أداة و قوة و سلاح، و المعنى نحن جمیع اذا اتبعناهم وثقنا بغلبتهم.


فأخْرجْناهمْ من مصر منْ جنات، اى ارض ذات بساتین و انهار جاریة.


و کنوز، یعنى الاموال الظاهرة من الذهب و الفضة، انما سمى کنزا لانه لم یعط حق الله منه و کل مال لا یعطى حق الله منه فهو کنز، و ان کان ظاهرا، و مقام کریم، یعنى المساکن الحسان و المجالس الرفیعه من مجالس الملوک. کذلک، یعنى کذلک حالهم، و اورثنا ارضهم و دیارهم بنی إسْرائیل فانهم رجعوا بعد غرق العدو الى مصر و سکنوا دیارهم و اخذوا اموالهم.


قوله: فأتْبعوهمْ مشْرقین، راجع الى قوله: إنکمْ متبعون، یعنى اتبعهم و لحقهم فرعون و قومه وقت شروق الشمس، یقال اتبعه و تبعه اذا خرج خلفه مقتصا اثره و اتبعه اذا جعله قدوة مشْرقین، اى داخلین فى وقت شروق الشمس و شروقها طلوعها، و اشراقها إضاءتها وقت الضحا ، یقال: اشرق و اصبح و امسى و اظهر اذا حصل فى الشروق و الصباح و المساء و الظهیرة.


قوله: فلما تراءا الْجمْعان، اى اما صار احدهما مرأى من الآخر فوقعت الاعین على الاعین، یعنى بنى اسرائیل و القبط. قال بنو اسرائیل: إنا لمدْرکون، هذا فرعون و جنوده قد لحقونا من ورائنا و هذا البحر امامنا لا منفذ لنا فیه.


قال موسى کلا، یعنى ارتدعوا و انزجروا عن هذه المقالة فانهم لا یدرکوننا إن معی ربی ناصرى و حافظى و منجینى من فرعون و قومه سیهْدین الى طریق النجاة منهم. موسى این سخن از بهر آن گفت که از جبرئیل شنیده بود آن گه که از مصر بیرون آمد، گفت: موعد ما بینى و بینک البحر، وعده‏گاه ما شط بحر نیل است. دانست که رب العزه مخرج وى آنجا پدید کند. روى عن عبد الله بن سلام ان موسى لما انتهى الى البحر قال: «یا من کان قبل کل شى‏ء و المکون لکل شى‏ء و الکائن بعد کل شى‏ء اجعل لنا مخرجا.


فاوحى الله الیه: أن اضْربْ بعصاک الْبحْر. و عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله (ص): «الا اعلمک الکلمات التی قالهن موسى حین انفلق البحر»؟ قلت بلى قال: «قل اللهم لک الحمد و الیک المشتکى و بک المستغاث و انت المستعان و لا حول و لا قوة الا بالله».


قال ابن مسعود: فما ترکتهن منذ سمعتهن من النبى (ص).


ابن جریح گفت: چون موسى بشط بحر رسید بادى عظیم برخاست و موج در دریا افتاد چندان که کوه کوه یوشع گفت: یا مکلم الله این امرت؟ اى آن کس که حق جل جلاله با تو سخن گفته تا کجا خواهى رفت و کجات فرموده‏اند که باشى؟


گفت: تا اینجا. یوشع گفت: اینک دریا در پیش و دشمن از پس، کار ما چون خواهد بود؟ موسى گفت: آرى بگشاید کار ما گشاینده کار، و یوشع آن ساعت اسب خویش در آب راند و سنب اسب تر نشد اما دیگرى در آب راند و بآب فرو شد. موسى آن ساعت درماند، جبرئیل آمد و گفت: اضْربْ بعصاک الْبحْر دریا بزن بعصاى خویش.


موسى عصا بزد و دریا شکافته شد. و دوازده راه در میان دریا پیدا شد، هر راهى دو فرسنگ طول آن و دو فرسنگ عرض آن، اینست که رب العالمین گفت: فانْفلق فکان کل فرْق‏، اى کل مفروق من الماء کالجبل العظیم. از راست و چپ آن راهها آب ایستاده بود همچون کوه‏هاى عظیم، و در میان آن روزنها گشاده تا همه یکدیگر را میدیدند. موسى ایشان را گفت: ادخلوا البحر فى هذه الطرق در روید در دریا باین راهها ایشان گفتند راهها تر است ترسیم که پایهاى ما بگل فرو شود، رب العالمین باد صبا فرو گشاد تا آن راهها خشک کردند، فذلک قوله: فاضْربْ لهمْ طریقا فی الْبحْر یبسا. پس چون موسى و بنى اسرائیل همه از دریا بیرون آمدند موسى میخواست که دریا بحال خود باز شود از بیم آنکه فرعون و قبطیان بآن راهها درآیند و بایشان در رسند، فرمان آمد که: یا موسى اترک البحر رهوا صفوفا ساکنة فان فرعون و قومه جند مغرقون: گفته‏اند که فرعون چون آن راهها دید در میان دریا خواست که در شود دلیل وى گفت: مرو که این راه پرخطر است و ما هرگز در دریا این راه ندیده‏ایم اگر در خشک زمین برویم راه سه روزه است و هم بایشان رسیم.


فرعون گفت: الا ترون هذا الدلیل ما یقول؟ و ان البحر انما یبس فرقا منى و أنا ربکم الْأعْلى‏. نمى‏بینید که این دلیل چه میگوید مگر نمیدانید که این دریا خود از بیم من چنین شکافته شد و خشک گشت، و این کلمه آن روز میگفت که: أنا ربکم الْأعْلى‏، دلیل همان سخن دیگر بار باز گفت و او را بترسانید. فرعون همت کرد که بازگردد. جبرئیل بر اسب مادیان در پیش ایستاد و در دریا راند و اسب فرعون سر بکشید و قبطیان هم چنان درشدند و میکائیل از پس ایشان همى‏راند ایشان را تا همه در دریا شدند و دریا بفرمان حق بهم باز افتاد.


اینست که رب العالمین گفت: و أزْلفْنا ثم الْآخرین، معنى ازلفنا جمعنا و منه لیلة المزدلفة اى الجمع. و قیل ازلفنا، اى قربناهم الى الهلاک و قدمناهم الى البحر.


و أنْجیْنا موسى‏ و منْ معه أجْمعین ثم أغْرقْنا الْآخرین. آورده‏اند که آن روز که موسى نجات یافت و دشمن وى غرق گشت روز دوشنبه بود دهم ماه محرم و موسى آن روز روزه داشت شکران نعمت را.


إن فی ذلک لآیة، اى ان فیما فعل الله بموسى و قومه و انجائه ایاهم من فرعون و قومه و فى انفراق البحر لهم و امساک اجزاء الماء فى الهواء و تغریق فرعون و قومه لآیة بینة على توحید الله و قدرته على ما یشاء. و ما کان أکْثرهمْ موْمنین، اى الناس مع هذا البرهان الظاهر و السلطان القاهر و الامر المعجز ما آمن اکثرهم.


و قیل فى سابق علمى لم یکن اکثرهم مومنین. قال مقاتل: لم یومن من اهل مصر غیر آسیة امرأة فرعون و جزبیل المومن و مریم بنت ناموشا التی دلت على عظام یوسف.


و إن ربک لهو الْعزیز لا یمتنع علیه من اراد الانتقام منه، الرحیم لمن تاب الیه ان یعاقبه على ما سلف قبل توبته. روى عن مقاتل بن سلیمان قال کان موسى (ع) فى مصر ثلاثین سنة فلما قتل النفس خرج الى مدین هاربا على رجلیه فى الصیف بغیر زاد، فکان راعیا فى مدین عشر سنین، ثم بعثه الله رسولا و هو ابن اربعین سنة، ثم دعا قومه ثلاثین سنة، ثم قطع البحر فعاش خمسین سنة، فمات و هو ابن عشرین و مائة سنة.